کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۲۹۱

۱

ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح

که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح

۲

قبه و واعظ ما را که بحر علم نهند

همان حکایت کالبحردان و کاملاح

۳

ترا که نیست صلاحیت نظر بازی

در آن نظر بود ار خوانمت ز اهل صلاح

۴

به پرتو رخ تو آفتاب را چه فروغ

علی الخصوص چراغی که بر کنی به صباح

۵

مهوش رغز نظرها که در شریعت عشق

گرفته اند تماشای روی خوب مباح

۶

زمان حادثه ساقی بریز می در جام کمال

چو باد فتنه وزد در زجاج به مصباح

۷

محتسب آمد به جنگ خیز نو نیز

به باده غسل برآور که الوضوء سلاح

تصاویر و صوت

نظرات