
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۹۲
۱
ای صبا چند روی بر د جانان گستاخ
در شب تار بر آن زلف پریشان گستاخ
۲
باشد اینها حرکات خنک و بادسری
که در آن روضه کنی گشت شهستان گستاخ
۳
زلف کجدار که با روی نو پهلو نزند
هندوانرا نتوان کرد به ترکان گستاخ
۴
گر برم نام لبت گریه کنان خرده مگیر
این که خودم ساخته بر لب خندان گستاخ
۵
لوح رخسار تو بپیشش همه وقت این عجبست
که بر آمد خط مشکین تو زینسان گستاخ
۶
پارسایان ادب رند ندارند نگاه
دیده ام بیشتر مردم نادان گستاخ
۷
باغ رخسار بتان بهر تماشاست کمال
تبری دست برآن سیب زنخدان گستاخ
نظرات