کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۳۱۵

۱

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

۲

هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم

سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

۳

گوید به رقیبان که فراموش کنیدش

بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد

۴

مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست

گر میل نمیدید دل از دست نمی داد

۵

منعم مکنید از لب شیرین که در آخر

گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد

۶

فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز

در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد

۷

بفرست به خوارزم کمال این همه دره

گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۲۳

نظرات