
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۴۱
۱
بر دل از غمزه خدنگی زدی آن هم گذرد
چون گذشت از سپر سینه ز جان هم گذرد
۲
من اگر سینه ز پولاد بسازم چو دلت
گر خدنگ نظر این است از آن هم گذرد
۳
تو اگر بگذری از سرو بخوش رفتاری
اشک گلگون من از آب روان هم گذرد
۴
گر دهنده اهل نظر پیش تو دشنام رقیب
ما نخواهیم که نامش به زبان هم گذرد
۵
نگذرد گریهام از ابر بهاران تنها
کز فلک بینو مرا آه و فغان هم گذرد
۶
بر سر عاشق اگر سیل بلا آبد باز
از دل و دیده خونابه چکان هم گذرد
۷
گفتی از سر گذرد در طلب دوست کمال
سر چه باشد ز سر و جان و جهان هم گذرد
تصاویر و صوت

نظرات