
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۴۵
۱
بکوش تا به کف آری کلید گنج وجود
که بی طلب نتوان یافت گوهر مقصود
۲
بر آستان محبت که سر نهاد شبی
که لطف دوست برویش دریچه نگشود
۳
تو چاکر در سلطان عشق شو چو ایاز
که هست عاقبت کار عاشقان محمود
۴
بگفت کز چه رمزبست دوست را یعنی
که تو نبودی و مارا هوای عشق تو بود
۵
گرت چو شمع بسوزند رخ متاب از بار
زنیرگیست کز آتش همی گریزد دود
۶
چو باز بسته مانی گلیم فقر گذار
چو بر پلاس ترا نیست رنگ خرقه چه سود
۷
درون کعبه دل دلبری است روحانی
که قدسیانش به تعظیم کردهاند سجود
۸
زبان فال فرو بند نزد اهل کمال
رموز عشق نباشد حدیث گفت و شنود
نظرات