
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۴۷
۱
به مجلسی که ز روی تو پرده برگیرند
چراغ و شمع برافروختن ز سر گیرند
۲
چو در محاوره آنی به منطق شیرین
لب و دهان تو صد نکته بر شکر گیرند
۳
ز خاک راه تو گو روی ما غبار بگیر
که اهل عشق چنین خاک را به زر گیرند
۴
به دوستی که اگر پای بر دو دیده نهی
هنوزت اهل دل از دیده دوستتر گیرند
۵
دل ار مقابل آن ابروان نهد مه نو
گناه او همه بر چشم کج نظر گیرند
۶
از باده در سر رندان جنون شود مستی
به یاد روی نوار ساغری دگر گیرند
۷
بر آستان نو جانها ز سوز و آه کمال
اگر نه آب زند گریه جمله در گیرند
تصاویر و صوت

نظرات