
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۵۰
۱
بی تو مرا زندگی بکار نیاید
نعمت بی دوست خوشگوار نیابد
۲
تاتو نیانی چو آرزو به کنارم
هیچ مرادیم در کنار نیابد
۳
تا ندهی زلف بیقرار به دستم
خاطر من بر سر فرار نیابد
۴
گرسگ خود خوانیم اهانت تست آن
ورنه مرا زین حدیث عار نیابد
۵
چشم عیادت ازو کراست که گر نیز
خاک شوم بر سر مزار نیابد
۶
کس نتواند گرفت آن رسن زلف
تا بسر خود به پای دار نیابد
۷
نقد دو عالم بنه کمال که آنجا
جان گرانمایه در شمار نیابد
نظرات