
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۵۴
۱
بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد
این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد
۲
ریش دل تو گفت بمرهم نکو کنم
دردا که کرد وعده خلاف و نکو نکرد
۳
شکل قدم ندید و سرم نیز بر قدم
طفل است چون نظاره چوگان و گو نکرد
۴
دستی ندید عاشق مسکین بگردنی
تا روزگار خاک وجودش سبو نکرد
۵
هرگز نریخت چشم من آبی بجای خون
در پیش مردم این قدم آبرو نکرد
۶
یک روز نام خویش نوشتم بروی نان
آنرا ز ننگ من سگ کوی تو بو نکرد
۷
در دین عشق راست نشد قبله کمال
تا روی دل بقامت چون سرو او نکرد
نظرات