کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۳۸۲

۱

چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد

عجب مدار گرم ابر دیده سیل ببارد

۲

سیاه پوش از آن گشته است مردم چشمم

که هر درنگ جگر گوشه به خاک سپارد

۳

وجود خاکی ما را بسوخت آتش هجران

گر آب دیده نباشد بکوی دوست که آرد

۴

تو آفتاب جهانی روا مدار که چشمم

در انتظار تو شب تا سحر ستاره شمارد

۵

از آن نفس که شنیدم حکایتی ز دهانت

بجان تو که دل من هوای هیچ ندارد

۶

امید من ز خیالت چنین نبد ز کمالت

ک رانه گیرد و زارم بدست هجر گذارد

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۱ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۴۸

نظرات