کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۳۸۹

۱

خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد

چه سیاه نامه بیکی که ز یار من نیامد

۲

از ازل که رفت قسمت غم و شادی ای به هر کس

غم بار جز نصیبه دل زار من نیامد

۳

همه روز بر رخ از گریه چه سود در غلطان

که شب آن دری که غلط بکنار من نیامد

۴

بشمار زلف گفتم ز لب تو بوسه گیرم

چکنم که عقد زلفت بشمار من نیامد

۵

قلم مصور چین چو کشید نقشها بین

که جها کشید و نقشی به نگار من نیامد

۶

به فرشتگان رحمت برم از غمت شکایت

که مرا حبیبه کشت و به مزار من نیامد

۷

چه عجب کمال اگر جان بلب آرده از فراقت

چو لب تو مرهم جان فگار من نیامد

تصاویر و صوت

نظرات