
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۹۲
۱
در راه عشق هر که بمن اقتدا کند
باید که سر ببازد و جان را فدا کند
۲
دیوانه وار خانه هستی کند خراب
هر کو اساس عشق حقیقی بنا کند
۳
باری گزیده ایم که در حاصل حیات
سر کنیم در سر کارش کرا کند
۴
در حق من رقیب اگر گفت تهمشی
صاحب نظر هر آینه این افترا کند
۵
روزی ز روی لطف نپرسی که این غریب
بی ما چگونه میگذراند چها کند
۶
وقتی ندانی از سر کویت شنیدمی
کوهاتفی که بازم از آنجا ندا کند
۷
سی ساله بندگی کمال ار قبول نیست
رفت آنچه رفت باز زند ابتدا کند
تصاویر و صوت

نظرات