
کمال خجندی
شمارهٔ ۴
۱
از عاشقی همیشه جوان است پیر ما
خالی مباد عشق بتان از ضمیر ما
۲
با آنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ
هم دیر زیست مدعی زودمیر ما
۳
صد جان ما ستاند و به یک بوسه وعده داد
بسیار بخش دلبر اندک پذیر ما
۴
در دل به قدر ذره نگنجد خیال غیر
کز مهر او پر است ضمیر منیر ما
۵
تا کی دعای وصل کمان ابروان کنم
چون بر نشانه هیچ نیفتاد تیر ما
۶
جان را چو نیست از تن و تن را ز جان گریز
از ما جدا مشو دگر ای ناگزیر ما
۷
داریم صبر اندک و بیش از شمار شوق
پوشیده نیست از تو قلیل و کثیر ما
۸
روز حساب غم نخوریم از گنه کمال
گر عقد زلف یار بود دستگیر ما
تصاویر و صوت



نظرات