
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۰۰
۱
دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد
ور بمیرد ز غمش زندگی از سر گیرد
۲
صفت شمع به پروانه دلی باید گفت
کین حدیثی است که با سوختگان در گیرد
۳
مفتی ار فکر کند در ورق رخسارش
بشکند خامه و ترک خط و دفتر گیرد
۴
ساقیا باده بگردان که ملولیم ز خویش
تا زمانی ز میان هستی ما بر گیرد
۵
به ادب زن در میخانه که فراش حرم
استان بوسه زنانه حلقه این در گیرد
۶
گر از آن به بچشد چاشنی زاهد شهر
بخرابات مغان آید و ساغر گیرد
۷
بکش از هر طرفی تیغ به آزار کمال
که به هر زخم تو او لذت دیگر گیرد
تصاویر و صوت

نظرات