
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۰۵
۱
دل کجا شد خبرش غمزهٔ او میداند
مست هرجا که کبابست بو میداند
۲
هر پریشانی و آشوب که جان را ز قاست
دل دیوانه از آن سلسله مو میداند
۳
من از آن سرو که به دیده نشاندم نبرم
باغبان قیمت سرو لب جو میداند
۴
بار گویند چه خواهد به تو داد از لب خویش
من چه دانم کرم دوست همو میداند
۵
بر درت طاقت بیداری من کس را نیست
نیست حاجت به گواهم سنگ کو میداند
۶
ناصِحا مصلحت من هوس روی نکوست
هرکسی مصلحت خویش نکو میداند
۷
کرد چون زلف تو با غمزه فرو داشت کمال
زآن که بدمستی آن عربدهجو میداند
تصاویر و صوت


نظرات