
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۰۹
۱
دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد
داغ جور و ستمت هر دو به یک جا بکشد
۲
جان به یک سر نکند با سر شمشیر تو قطع
که چو زلفت بقدمهای تو سرها بکشد
۳
خوش بود تیر تو بر سینه ولی آن خوش نیست
که کماندار تو باز آبدش از ما بکشد
۴
نرسد بر نو به چارده بر گوشه بام
گر ز خورشید رخی سر به ثریا بکشد
۵
این همه بار جفا عاشق از آن کرد قبول
که درین واقعه خود را بکشد با بکشد
۶
قلم صنع کند رقص و سراندازیها
دست قدرت گر از آن صورت زیبا بکشد
۷
می کنند ناله و آه از دل غمدیده کمال
هر که شد عاشق روی تو ازینها بکشد
تصاویر و صوت

نظرات