کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۴۲۲

۱

دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد

ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد

۲

بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی

آن ناخدای ترس در بسته وا نکرد

۳

گر بود در میانه حدیثی چرا نگفت

س ور داشت شکوه ای ز من آندم چرا نکرد

۴

رفتم بدان امید که حاجت کند روا

از در روانه کردم و حاجت روا نکرد

۵

ما را چو موی خویش پریشان فرو گذاشت

وز روی لطف چشم عنایت به ما نکرد

۶

أهم شنید لیک نفرمود رحمتی

نبضم بدید درد دلم را دوا نکرد

۷

گفتم که روی دل به سوی دیگری کنم

حسن وفا و عهد قدیمش رها نکرد

۸

نی نی شکایتی نتوان کرد ای کمال

سلطان وقت اگر نظری با گدا نکرد

تصاویر و صوت

نظرات