
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۲۸
۱
رویت به چنین دیده تماشا نتوان کرد
وصل تو بدینه سینه تمنا نتوان کرد
۲
تا دیده نخست از نظرت وام نگیرد
نظارة آن صورت زیبا نتوان کرد
۳
تا همت عالی نشود رهبر خاطر
اندیشه آن قامت و بالا نتوان کرد
۴
گر نیغ کشد دشمن و گره طعنه زند دوست
قطع از تو و سودای تو قطعا نتوان کرد
۵
در دولت خوبی به گدایان در خویش
لطفی بکن امروز که فردا نتوان کرد
۶
تو دارو و درمان دل و دیده ریشی
بیرون ز دل و دیده ترا جا نتوان کرد
۷
دردی ز تو در جان کمالست که آنرا
الا به وصال تو مداوا نتوان کرد
تصاویر و صوت

نظرات