کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۴۳۸

۱

ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد

به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد

۲

البته که پر شکرست آن به هیچ کس نرسید

ازان دهان که ز هیچ است که مرا چه رسد

۳

هزار تشنه به آبه لبی چو قطره آب

میان آن همه از قطره بما چه رسد

۴

تو کیستی و من ای دل که جرعه زین جام

بصد چو جم نرسد تا من و تا چه رسد

۵

چنین که بر سر کوی نو نیغ میبارد

به جز بلا بسر عاشق از هوا چه رسد

۶

از نیزه بازی مژگان شوخ چشمانم

سنان به سینه رسید و هنوز تا چه رسد

۷

کمال چون نرسد جز جفا ز اهل وفا

قیاس کن که ز خویان بیوفا چه رسد

تصاویر و صوت

نظرات