
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۳۹
۱
زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
۲
از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود
۳
رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
او خود چو بندگان دگر زر خریده بود
۴
یوسف بین و حسن مبین کارد در میان
آن تیغ غمزه بود که کفها بریده بود
۵
باربد نیغ و تیر شب هجر بر سرم
دور از تو بین چها بسر من رسیده بود
۶
گونی که بود عکس بناگوش بار و در
بر برگ گل که قطره باران چکیده بود
۷
غارنگره معانی مجموعه کمال
دزدیده هرچه بافت سخن در جریده بود
نظرات