
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۴۶
۱
سالها دل در هوایت بر سر هر کو دوید
از صبا نشنید هوئی از تو و رنگی ندید
۲
بر سر هر مویم ار تیغ جفا رائد رقیب
یک سر موی من از مهر تو نتواند برید
۳
میدهم جان در هوای لعل جانبخشت ولیک
با چنین قلبی سیه نتوان چنان گوهر خرید
۴
خاک آن باد فرح بخشم که از کویت وزد
صید آن مرغ هماپونم که بر بامت پرید
۵
منزل مقصود نزدیک است و ره ایمن کمال
لیک تا آنجا ز خود گر نگذری نتوان رسید
نظرات