کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۴۴۷

۱

سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد

کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد

۲

رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون

مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد

۳

به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم

پریشان گوی را اکثر سخنهای خطا افتد

۴

فلک را با همه کوشش که سال و ماه بنماید

چنین ماهی نپندارم که اندر سالها افتد

۵

بدل گفتم برون افتاد راز ما کنون ای دل

بگفت از دیدهٔ گریان هنوزت تا چها افتد

۶

همی خواهم که چون آبش روان جان در قدم ریزم

ولی با این همه مشکل که میل او به ما افتد

۷

چه پرسی از کمال آخر که دور از روی اوچونی

چه باشد حال آن بلبل که از گلشن جدا افتد

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۶۶
دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۱ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۲۰۶

نظرات