
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۴۹
۱
سر ما را نرسد اینکه به پای تو رسد
گر رسد دیده بروی تو برای تو رسد
۲
بر دل و جان چو غم و درد نو سازند نصیب
جگر سوخته را داغ جفای تو رسد
۳
بعد صد ساله جفا با من از بار جدا
گر کند عمر وفا بوی وفای تو رسد
۴
زاهد از بیم بلا سر به دعا کرد فرو
عاشقان روی به بالا که بلای تو رسد
۵
درد ما را نرسد مرهم و درمان ز طبیب
گر رسد دارویی از دارشفای تو رسد
۶
بر درت می کندم منع ز دریوزه رقیب
سگ نخواهد که نصیبی بگدای تو رسد
۷
حاجت حلقه زدن نیست درین باب کمال
این قدر بس که به آن گوش دعای تو رسد
تصاویر و صوت

نظرات