
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۵
۱
گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را
آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را
۲
خاکی که نعلین تو سود از دیده دارم دوست تر
از مایه آری دوست تر دارند مردم سود را
۳
سهل است اگر خال لبت سوزد به داغ غم دلم
از بهر حلوا می توان بردن جفای دود را
۴
گوش ایاز از ناله بی طاقتان گردد گران
بر پشت پیلان گر نهی بار دل محمود را
۵
گر آمدی عقد سر زلفت بدست من شبی
با او حسابی کردمی غمهای نا معدود را
۶
وقتی ز عاشق ناکشی بود از تو یاران را گله
امروز راضی ساختی دل های ناخشنود را
۷
گفتی کمال ار عاشقی پیش رخ من سوز جان
جز پیش آتش سوختن بویی نباشد عود را
تصاویر و صوت

نظرات