
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۵۱
۱
سروسهی به بستان گر سالها برآید
با قد دلربایان در حسن بر نیاید
۲
صوفی ز ما بیاموز آیین عشقبازی
کز زاهد ریایی این کار کمتر آید
۳
آن زلف عنبرافشان پیوسته باد درهم
کو از سیاهکاری سر در رخ تو ساید
۴
آن زلف عنبرافشان پیوسته باد درهم
بادی و در تن ما جانی دگر فزاید
۵
ای دل ز جام محنت چندان مباش غمگین
باشد که صبح دولت یک روز رخ نماید
۶
ماییم و آستانت تا هست زندگانی
یا سر نهیم آنجا یا خود دری گشاید
۷
می خور کمال و بشکن ناموس اهل تقوی
زیرا که نیکنامی با عشق راست ناید
تصاویر و صوت

نظرات
شهریار مشکین