
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۶۸
۱
عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود
گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود
۲
باد حاجت نیست کز رویت بر اندازد نقاب
با تو چون خود روبرو آبد نقاب از خود رود
۳
آستین افشان در آگه گه به خوبان در سماع
تا در آبد مه به چرخ و آفتاب از خود رود
۴
اشک من در خوشاب است آن لب خاموش لعل لعل
چون گویا کتی در خوشاب از خود رود
۵
من نه تنها رفته ام در حیرت آن چشم مست
هر که بیند آنچنان مسنی به خواب از خود رود
۶
سینه بر آتش کباب است و ز سوز او دلم
بر مثال قطره خون کر کباب از خود رود
۷
با خیال آن دو ب هر دم رود از خود کمال
مر کرا در سر بود چندین شراب از خود رود
تصاویر و صوت


نظرات