
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۷۷
۱
کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد
که بوی بار به باران مهربان برسد
۲
دلی که بی در وصلش میان بحر غم است
امیدوار چنانم که بر کران برسد
۳
زهی خجسته زمانی و وقت میمونی
که از تو مژده وصلی بگوش جان برسد
۴
قدم به کلیه ما رنجه کن شبی ای ماه
کز آن شرف سر عاشق به آسمان برسد
۵
ز دولت تو همین آبرو بی است مرا
که بر جبینم از آن خاک آستان برسد
۶
هنوز مهر سگانت ز دل برون نکنم
اگر ز زخم تو در دم به استخوان برسد
۷
کمال روز ملاقات دوستان گونی
چو بلبلیست که ناگه به گلستان برسد
تصاویر و صوت

نظرات