کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۴۸۳

۱

گر بگذری سوی چمن سرو سهی از جا رود

ور زآنکه برقع افکنی صبر از دل شیدا رود

۲

تا هست بر لوح بقا از جان نشان باور مکن

کر دیده صاحبدلان نفش رخ زیبا رود

۳

گرشد سرم در کار آن زلف عبیر افشان چه شد

شوریدگانرا دائما سر در سر سودا رود

۴

گفتم رسان ای دل برو از آب چشم من خبر

دل گفت ما راکی رسد کآنجا حدیث ما رود

۵

بوی وفا داری رود تا روز حشر از آب و گل

در هر زمینی در من و عشقش حکایتها رود

۶

هان ای رقیب از دامنش دست تصرف بگسلان

بگذار کامشب همچو مه هر جا رود تنها رود

۷

با بیخبر کم کن کمال از خاک پای او سخن

چه سود اگر کحل بصر در چشم نابینا رود

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۷۹

نظرات