
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۹۸
۱
البش جان عاشق هوس میکند
شکر آرزوی مگس می کند
۲
دعا گوی و سپری ز دشنام تو
از حلوای قندی که بس میکند
۳
رود دل در آن زلف ترسان ز چشم
چو شبرو که خوف از عس می کند
۴
نه کس را بر آن در گذارد رقیب
نه او التفاتی بکس میکند
۵
به تیر تو دارد نظر آنکة صید
دوان است و رو باز پس میکند
۶
از سوزم وخت راست هنگامه گرم
چو آتش که گرمی بخس میکند
۷
بگلزار بی یار نالد کمال
چو بلبل که بانگ از قفس می کند
نظرات