
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۰
۱
یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنایی را
۲
همه غمها جدا جدا بکشم
جز غم و غصه جدایی را
۳
شنی لله مرا ز روی نکوست
من نکو می کنم گدایی را
۴
خانه را گر نباشد از تو چراغ
چکند دیده روشنائی را
۵
زاهد از شهر عشق رخت کشید
عقل بینید روستانی را
۶
بر تو از دست نارسایی ماست
که گزیدیم پارسایی را
۷
گفتمش خاک راه تست کمال
گفت بگذارخودستائی را
نظرات