کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۱۲

۱

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید

که کارم از گره زلف یار بگشاید

۲

چو طره باز کند برقرار هر روزه

از بند غصه دل بیقرار بگشاید

۳

حصار عمر چه محکم کنی که غمزة او

به یک خدنگ نظر صد حصار بگشاید

۴

اگر چه با دهنش کار بوس وابسته است

هزار کار چنین زان کنار بگشاید

۵

چو بر گرفت ز عارض دو زلف دانی چیست

مه گرفته که شبهای تار بگشاید

۶

از قید موره میانان خلاص من وقتیست

که عنکبوت مگس را زنار بگشاید

۷

چو در بروی تو بندد امید بند کمال

که هر چه بسته بود استوار بگشاید

تصاویر و صوت

نظرات