کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۱۳

۱

مرا لطف گفتارش از راه برد

لبش هوشم از جان آگاه برد

۲

رخ ماه را ماند آن رخ مگر

بشطرنج خوبی رخ ماه برد

۳

غمش هر کجا در دلی خانه ساخت

برای گل از روی ما کاه برد

۴

جهان پر ز آوازه عاشقیست

مگر نیت او ناله و آه برد

۵

مرادم تونی از تو خواهم مراد

که درویش حاجت بر شاه برد

۶

برآن استان در خجالت سریست

که تصنیع خود گاه و بیگاه برد

۷

چه گوهر شناس است چشم کمال

که سرمه از آن خاک درگاه برد

تصاویر و صوت

نظرات