کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۱۵

۱

مکن بیم که شمشیر رقیب ما بران باشد

می از کشتن نمیترسم رها کن تا بر آن باشد

۲

پر از جانهاست دامنهای زلف تو میفشانش

تو معشوقی مرا فرما که عاشق جان فشان باشد

۳

حدیث لطف گفتارت بکن از دیگری پرسش

که ما را ز آن لب انگشت تحیر در دهان باشد

۴

چه نسبت می کنی مه را بخود خود را نکونر بین

که از تو نابمة فرق از زمین تا آسمان باشد

۵

میان گفتم ار گمشد منش بابم چه میبخشی

قبا گفت و کله بر سر کمر هم در میان باشد

۶

بخوان عاشق درویش اگر مهمان رسد جانان

کباب از سینه آب از دیده شیرینی زبان باشد

۷

کمال از دیده می ریزد سرشک گرم در پایت

خنک آبی که در پای سهی سروی روان باشد

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۹۲

نظرات