کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۱۷

۱

من بر سر آن کر بچه کارم همه دانند

در سر هوس روی که دارم همه دانند

۲

رانی چو سگم از در و گونی که بکن عقو

تا حشر من این در نگذارم همه دانند

۳

گر آه من آن سرو نداند که بلند است

مرغان چمن ناله زارم همه دانند

۴

گیرم که به خون زخم بپوشم ز طبیبان

از ناله دل و جان نگارم همه دانند

۵

گیرم ز بزرگی سگ خویشم شمرد بار

من کیستم و در چه شمارم همه دانند

۶

باران اگرت جان و سر آرند بتحقه

من نیز به باران تو بارم همه دانند

۷

گر خلق ندانند کمال این سخن کیست

چون معنی نو در قلم آرم همه دانند

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۳۲

نظرات