
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۳۲
۱
نور چشمی بر صاحبنظری میآید
پیش یعقوب ز یوسف خبری میآید
۲
کره شیریندهن ما خبر یار عزیز
که ز مصر دگر اینک شکری میآید
۳
هر یکی را ز طرب پای فرو رفت به گنج
که به دست من مفلس گهری میآید
۴
مینشیند ز حد در دل من پیکانی
او هر خدنگی که از او بر جگری میآید
۵
باد هر گرد که میآرد از آن خاک قدم
چشم دارید که کحل بصری میآید
۶
چون ستاره به درآیید به استقبالش
کز ره دور می از سفری میآید
۷
گر رود جان تو از پیش میندیش کمال
میرود جان و ز جان دوستری میآید
تصاویر و صوت


نظرات