کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۳۴

۱

وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو می‌خوانند

چون رسد کار به زلفت همه درمی‌مانند

۲

صورتت صاحبِ معنی ز ملک بدانست

لیکن اهل نظرت بهتر از این می‌دانند

۳

ساعد و دست توام بیم نمایند به تیغ

تشنه را این همه از آب چه می‌ترسانند

۴

رفتی و ماند خیال دهنت با دلِ تنگ

چون ندارند اثری هردو به هم می‌مانند

۵

می‌کنم پیش رقیبان به قدت نسبتِ نِی

تا چو آنی به سر و چشمِ منت بنشانند

۶

اشک را خاک درت سایِلِ بی‌حاصل خواند

هرکه شد راندهٔ درگاه چنینش خوانند

۷

چند پوشی ز کسان راز دل و دیده کمال

کاین دو چون امر محال است که پنهان مانند

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۹۷
دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۷

نظرات

user_image
محمد رضا نظام
۱۴۰۱/۱۲/۲۱ - ۰۱:۲۰:۳۳
سلام لطفا یکی این بیت را معنی کند علی الخصوص مصرع دوم را :( تا چو آنی به سر و چشم منت بنشاند )