
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۴۱
۱
هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
۲
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
۳
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
۴
تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در
غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
۵
در سجود آمد در و دیوار پیش آن جمال
از نو در بتخانه ها هر سورتی کانگیختند
۶
قصه دردم فرو می ریخت گردم پیش دوست
گر پس از من دوستان خاک مرا می پیختند
۷
مدعی گوید کمال از عشق رویت شد چو زر
چند گوید چون مرا از بوته زینسان ریختند
تصاویر و صوت

نظرات