
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۴۲
۱
هر کجا ذکری از آن ابروی پرخم می رود
گر رود آنجا حدیث ماه نو کم می رود
۲
گوئیا مور سلیمان است خط گرد لبش
کانچنان گستاخ بر بالای خانم می رود
۳
دی جدا از همدمان میشد براهی گفتمش
حیف ازین عمری که بی باران همدم میرود
۴
دولت دردت چه خوش بودی بغم یکجا مقیم
لیک چون درد تو می آید ز دل غم می رود
۵
تا تو رفتی میرود از چشم ما پیوسته آب
هر کجا جان می رود از پی روان هم می رود
۶
خاک آن در درنظر وین طرف گریانم هنوز
کعبه پیش چشم و آب از چشم زمزم می رود
۷
گرچه بکجائی چو مجمر پای در دامن کمال
طیب انفاس تو در اطراف عالم می رود
تصاویر و صوت

نظرات