
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۴۵
۱
هر که در راه تو اول قدم از خویش برید
هم به اول قدم آنجا که می خواست رسید
۲
هیچکس بانو نیاویخت که از خود نگریخت
میچکس باهنر نپیوست که از خود نبرید
۳
به طلب کس خبری هم اثری از تو نیافت
بی طلب نیز نشانت به شنید و نه بدید
۴
همه با ناله و آهند چه هشیار چه مست
همه با حسرت و دردند چه پیر و چه مرید
۵
زاهد از صومعه گر رخت بکوی تو کشید
ما نخواهیم در آن کوی به جز درد کشید
۶
آنکه آسان شمرد این همه خون خوردن ما
دور از آن روی مگر شربت هجری نچشید
۷
تا دل ریش پر از درد طلب بافت کمال
بافت هر گونه دوائی که ازو میطلبید
نظرات