کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۴۷

۱

هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد

کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد

۲

هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد

کان وعده را به چشم همان دم وفا نکرد

۳

روئی نماند کز سره طه به چین نساخت

پشتی نمانده کز خم ابرو دو تا نکرد

۴

بیمار کرد و درد فرستاد و جان ستاند

بیمار عشق را به ازین کس دوا نکرد

۵

خواهیم کرد گفت به دفع رقیب فکر

فکریه صواب بود ندانم چرا نکرد

۶

منت پذیر آن لب العلم که پیش خال

خط را به بوسه جای من خسته جا نکرد

۷

تا خاک آستان نو آورد در نظر

چشم کمال آرزوی توتیا نکرد

تصاویر و صوت

نظرات