کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۵۳

۱

همه عمر از تو به من بوی وفائی نرسید

دل رنجور ز وصلت بشفائی نرسید

۲

این همه خون بناحق که در ایام تو رفت

هیچکس را به تو چون و چرائی نرسید

۳

غم هجران توام جان به لب آورد و هنوز

لب امید ببوسیدن پائی نرسید

۴

بر درت زآن همه فریاد که کردیم و خروش

سگ کوی تو بفریاد گدانی نرسید

۵

هر کسی بافت بخوان کرمت دسترسی

دست کوتاه من الأ به دعای نرسید

۶

غایت لطف همین است و کرم کز تو مرا

ساعتی نیست که تشریف بلائی نرسید

۷

سالها در راه مقصود بسر رفت کمال

سالها بین که بر رفت و بجائی نرسید

تصاویر و صوت

نظرات