کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۵۵

۱

هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد

تو کوزه نباتی زانت دهان نباشد

۲

گیرم که سازم از نوه همچون قلم زبانی

نام لب تو بردن حد زبان نباشد

۳

بر لوح چهره اشکم خطها کشد به سرخی

زینسان محرر آنرا خط روان نباشد

۴

سوزم به آه سینه جانهای دردمندان

تا بر در تو جز من کس جان فشان نباشد

۵

دل ز آن میان نیابد هرگز نشان بجستن

بر تن منبران را از مو نشان نباشد

۶

از آه من به بستان دور از تو بر درختان

مرغی نگشته بریان در آشیان نباشد

۷

نتوان کمال بستن طرف از میان خوبان

جان و سری که داری تا در میان نباشد

تصاویر و صوت

نظرات