
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۵۷
۱
یار اگر چاره گر عاشق بیچاره شود
که ازین در سر خود گیرد و آواره شود
۲
آن جگر گوشه همان شد که من اول گفتم
که چو شوید شکر از شیر جگر خواره شود
۳
دل بصد جرم گرفتار نباید در حشر
چون گرفتار غم بار ستمکاره شود
۴
روز وصل از هوس آنکه در آن پا غلطد
دیدهها را عجب ار فرصت نظاره شود
۵
باز با خاک رهت شد سر عاشق هموار
گه گهی می شود ای کاش که همواره شود
۶
چون گل از شوق تو پیراهن خونین مرا
نپسندید رقیبت که بصد پاره شود
۷
گفته ای بار شوم با دل بیچاره کمال
گر بدین شرط روی بار تو بیچاره شود
تصاویر و صوت


نظرات