کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۶۱

۱

بار سر می‌خواهد از من خواهم گردن نهاد

پیش او سر چیست باید دیده روشن نهاد

۲

بخت من می‌یافتی سر رشته گم کرده را

گر سر زلفش توانستی بدست من نهاد

۳

دیده بر نقش دهانش دوختن فرمود دل

هر کرا در جان ز مهرش یکسر سوزن نهاد

۴

عند گیسو برفشاندی ریخت جانها بر زمین

هرچه از نو ریخت بر پا زلف بر دامن نهاد

۵

مردم چشم ضعیفم بر امید پای بوس

بسکه روی خاک آن را دیده بوسیدن نهاد

۶

سرو خود را داشت آزاد از تو کردش سرزنش

باغیان آنگه زبان طعن بر سوسن نهاد

۷

هر زمان گوید که با من مهر دیگر کرده ای

جرم دیگر بین که خود آن ما هر و بر من نهاد

۸

قصه حسنت شبی میگفت از هر در کمال

به فرود آمد به بام و گوش برروزن نهاد

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۴۳

نظرات

user_image
صاد
۱۳۹۹/۰۵/۱۹ - ۰۷:۵۲:۴۷
خط آخر یه مه کم دارهمه فرود آمد