
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۶۳
۱
بار ما سرو بلند است بگوئیم بلند
پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
۲
دامنش دیر بدستم فته و حلقه زلف
نتوان زود گرفت آهوی مشکین بکمند
۳
تیرهای دگرش بر دل اگر آید حیف
آنچه خاکیست چرا بر من خاکی نفکند
۴
بعد ازین کآتش دل سینه پروانه بسوخت
شمع خواهی به هلاکش بگری خواه بخند
۵
دل صد پاره بمرهم نشود چاره پذیر
جامه نازک چو شکستند نگیرد پیوند
۶
گفته کار دلت بسته از آن زلف دوتاست
کار تست این همه بر زلف دلاویز مبند
۷
گر بجویند بعد قرن نیابند کمال
بلبلی چون تو خوش الحان به چمنهای خجند
نظرات