کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۶۵

۱

یک چشم زدن چشم تو بی ناز نباشد

جز فتنه در آن غمزة غماز نباشد

۲

گفتی بهلم کن ستمی با تو اگر رفت

هرگز نکنم آن سنم ار باز نباشد

۳

با هر که نصیبم ز غم و درد فرستی

فرمان برسان تا بمن أنباز نباشد

۴

اس جان و سر و زر هر سه در آن خانه که باشی

در بازم اگر باشی و در باز نباشد

۵

با ناصح بیدرد نگویم غم هجران

بیهوده سخن محرم این راز نباشد

۶

زین خاک درم می نکشد دل به هوایی

مرغان حرم را سر پرواز نباشد

۷

صد خانه برانداخت کمال از دره او دور

عاشق به ازین خانه برانداز نباشد

تصاویر و صوت

نظرات