
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۷۰
۱
بیاید بر آن دیده بگریست زار
که محروم ماند ز دیدار یار
۲
نه اشک است آن در یکدانه آه
که از گریه باز آیدم در کنار
۳
نه آن برگ گل نیز کز نازکی
کشم دامنش چون صبا بو گذار
۴
بر آن پای داریم سر تا که هست
همین است بس دولت پایدار
۵
به خاک ار برم مهر ابروی دوست
بر آریده طاقیم پیشه مزار
۶
محب گرچه جز جان غمگین نداشت
روان برده تحفه بر غمگسار
۷
کمال این همه انتظار تو چیست
گرت هست جانی بیا و بیار
نظرات