کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۸۲

۱

دل دگر غم دارد از تو جان دگر

سینه دیگر خاطر بریان دگر

۲

این چه اشک است این مرا باران ز چشم

اشک دیگر باشد و باران دگر

۳

این چه خندیدن چه شیرینیه لب است

لب دگر باشد گل خندان دگر

۴

ناصحم گفتا به خوبان دل منه

ای خدا عقلش بده با آن دگر

۵

ای خوش آن ساعت که تو دشنام من

گوئی و من گویمت ای جان دگر

۶

ما به دلبند از ازل بستیم عهد

عهد اوه کردن دگر نتوان دگر

۷

در وفا کم خواندی آن مه را کمال

اینچنین محبوب را کم خوان دگر

تصاویر و صوت

نظرات