
کمال خجندی
شمارهٔ ۵۹۷
۱
با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز
محنت زده را به بلا جنگ مینداز
۲
در دست صبا سلسله زلف میفکن
شوریده دلان را به صبا جنگ مینداز
۳
شب بر در تو بوده ام این راز نهان دار
آن حاسة سگ را به گدا جنگ مینداز
۴
گفتی بر باران بردمه کشتن یاری
نا آمده در مجلس ما جنگ مینداز
۵
یک ناوک دیگر بزن و راست رسانتر
با جان دل مجروع مرا جنگ مینداز
۶
در دست کمال آن سر زلف افکن وشو صلح
خود را بمن بیسر و پا جنگ مینداز
نظرات