کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۱۰

۱

نیست از سوز تو جان را نه گریز

سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز

۲

ورنه گریز آرزو می‌برم آن سوز زهی آتش‌طبع

خاطرم می‌کشد آن تیغ زهی خاطر تیز

۳

گفته‌های زلف کجم دار به دست و مگوی

ماند این هم به همان نکته که کج دار و مریز

۴

نیست شرط ادب ای گرد بر آن در منشین

زحمت خود برای باد از آن که برخیز

۵

خلق گویند گریز از ستم زلف و رخش

روز روشن به چنین بند چه امکان گریز

۶

هرکه خواند از سخنم وصف رخ خوب تو گفت

نکند کس به ازین معنی نازک انگیز

۷

دست زد در رسن زلف تو دزدیده کمال

بافتی دزد در دستش هم از آنجا آویز

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۲۲۲

نظرات