
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۱۴
۱
خیال خال لبش می کنم به خواب هوس
اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس
۲
به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز
خطش نمود تقبل لیشه ستاند نفس
۳
سری که پیش تو دارم بر آستان حق است
منم که از همه عالم سر تو دارم و بس
۴
صلای دعوت خوبی بزن که هست امروز
خط تو سبزی خوان خلیل و خال عدس
۵
دو چشم مست سیه کرده به سوختنم
مساز خانه مردم سیه مسوزان خس
۶
کمان ابروی شوخ ترا ز تیر مژه
چو بود ناوک بیحد رسید به همه کس
۷
کمال هست قرین با رقیب خانه سیاه
چو طوطی ای که به زاغش کنند اسیر قفس
نظرات